English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be at the foot of any one پیرو یا شاگرد کسی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
footboy U شاگرد
apprentice U شاگرد
trainees U شاگرد
trainee U شاگرد
apprentices U شاگرد
students U شاگرد
follwer U شاگرد
famulus U شاگرد
pupils U شاگرد
buttons U شاگرد
pupil U شاگرد
student U شاگرد
votary U شاگرد
mate U شاگرد
mated U شاگرد
disciples U شاگرد
condisciple U هم شاگرد
disciple U شاگرد
shop boy U شاگرد
schoolgirls U شاگرد
mates U شاگرد
schoolgirl U شاگرد
errand boy U شاگرد
cook's mate U شاگرد اشپز
counter jumper U شاگرد دکان
helper U شاگرد قالیباف
shop girl U شاگرد پادو
shop girl U شاگرد دکان
shop boy U شاگرد دکان
loblolly boy or man U شاگرد جراح
scholastic agent U شاگرد پیدا کن
driver's mate U شاگرد راننده
houseboy U خانه شاگرد
boots U شاگرد مهمانخانه
houseboys U خانه شاگرد
assistant driver U شاگرد شوفر
boy U خانه شاگرد
boys U خانه شاگرد
grummet U شاگرد خانه
horseboy U شاگرد مهتر
boarders U شاگرد شبانه روزی
journey man U شاگرد یا کارگر روزمزد
students U شاگرد اهل تحقیق
an idle pupil U شاگرد بیکار یا تنبل
boarder U شاگرد شبانه روزی
student U شاگرد اهل تحقیق
student of law U شاگرد دانشکده حقوق
protege U حمایت شده شاگرد
sequela U پیرو
sequacious U پیرو
followers U پیرو
follwer U پیرو
sequent U پیرو
succedaneous U پیرو
henchman U پیرو
henchmen U پیرو
follower U پیرو
cohorts U پیرو
satellite U پیرو
slaved U پیرو
slaves U پیرو
slaving U پیرو
satellites U پیرو
to heel U پیرو
pursuant U پیرو
thereinafter U پیرو ان
secondary planet U پیرو
cohort U پیرو
slave U پیرو
coach and pupil method U روش مربی و شاگرد دراموزش
assignment U تکلیف درسی و مشق شاگرد
pages U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
assignments U تکلیف درسی و مشق شاگرد
page U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
paged U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
adherents U تابع پیرو
adherent U تابع پیرو
succedent U پیرو متعاقب
platonic U پیرو افلاطون
rightteous U پیرو شریعت
disciple U پیرو هواخواه
faddish U پیرو مد زودگذر
disciples U پیرو هواخواه
sidekicks U ادم پیرو
satellite processor U پردازشگر پیرو
platonist U پیرو افلاطون
sidekick U ادم پیرو
vassals U تابع پیرو
law-abiding U پیرو قانون
vassal U تابع پیرو
obedient to the law U پیرو قانون
true-blue U پیرو متعصب
leninist U پیرو لنین
shiite U پیرو شیعه
truants U شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
underclassman U شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
truant U شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
undergrad u te U شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
epicures U پیرو عقیده اپیکور
episcopalians U پیرو کلیسای اسقفی
partizan U حامی پیرو متعصب
partisan U حامی پیرو متعصب
partisans U حامی پیرو متعصب
pragmatist U پیرو فلسفه عملی
realists U پیرو مکتب realism
master slave system U سیستم راهبر پیرو
religionist U پیرو متعصب دین
realist U پیرو مکتب realism
wagnerite U پیرو واگنرموسیقیدان المانی
slave mode U حالت پیرو یا برده
classical U پیرو سبکهای باستانی
episcopalian U پیرو کلیسای اسقفی
wesleyan U پیرو جان وسلی
stoic U پیرو فلسفه رواقیون
stoical U پیرو فلسفه رواقیون
shia U پیرو مذهب شیعه
conservatives U پیرو سنت قدیم
conservative U پیرو سنت قدیم
dialectician U پیرو منطق استدلالی
epicure U پیرو عقیده اپیکور
socratic U پیرو حکمت سقراط
sunnite U پیرو مذهب سنت
wagnerian U پیرو واگنرموسیقیدان المانی
shiite U پیرو مذهب شیعه
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
atistotelian U وابسته به ارسطوشاگرد یا پیرو ارسطو
pythagorean U پیرو یا وابسته به فلسفه فیثاغورث
sensuously U پیرو محسوسات ولذات نفسانی
to lead away U پیرو خود کردن کشیدن
follower U پیرو مذهب شیعه مقلد
sensualist U پیرو هوای نفس واحساس
followers U پیرو مذهب شیعه مقلد
rabbinist U پیرو خاخام هایاعلمای یهود
sensuous U پیرو محسوسات ولذات نفسانی
malthusian U پیرو عقیده توماس مالتوس
manichaean U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
kantian U وابسته به یا پیرو فلسفه کانت
manichean U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
major party U حزب سیاسی پیرو درانتخابات
manichee U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
governmentalize U پیرو و تابع قانون کردن
gentleman commoner U شاگرد ممتازدانشگاه اکسفوردو کمبریج که شهریهای بیشترازشاگردان عادی میپردازد
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
cynic U بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
traditionalist U پیرو روایات وسنن سنت گرای
traditionalists U پیرو روایات وسنن سنت گرای
platonize U پیرو فلسفه ایده الی شدن
cynics U بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
shavian U پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
stalinize U کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
pindaric U پیرو سبک مغلق نویسی شاعریونانی موسوم به
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
drum majorette U زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
evangelical U پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic U پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
sunni U اهل سنت پیرو مذهب سنت
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com